چیزی که گفتی رو تکرار کن

جنگ باد ها؟
باد جنوب شرقی؟

بله

رفیق، مگه میشه وسط زمستون

تو دریای زرد بادِ جنوب شرقی بِوَزه؟
فقط بادِ شمال غربی هست

درسته
دشمن میدونه که

خلاف جهت باد میخوایم بجنگیم

برای همین، روبروی دریا
موقعیت گرفتن

درسته
به نظرت چیکار کنیم؟

طبق کتاب "هنر رزم" از "سون تسی" جنگی که
احتمال پیروزی توش کَمه رو نباید انجام داد
(ژنرال،استراتیژیست و فیلسوف چینی در دوره ی سلسله ی ژو)

 

خب پس میگی تسلیم بشیم؟

نه، ولی تا وقتی یه راه حل
پیدا نکردیم، نمیتونیم ناوگان مون رو حرکت بدیم

آه مزخرفه. ناجو به شدت نیازمندِ کمک ماست

ولی ته پیونگ درست میگه

 

بدون نقشه نمیتونیم کاری انجام بدیم

همه چی علیهِ ماست

 

باید چیکار کنیم؟
اوضاع خیلی ناامید کننده است

 

جلسه شون خیلی طول کشیده

آره، شنیدم که نیروهامون در شرایطِ بدی قرار دارن

حتماً خوشحالی که داری با شوهرمون میری

 

آره. واقعاً از این کارِ شوهرمون سورپرایز شدم

خیلی خوبه که دارم برمیگردم خونه

 

برات خیلی خوشحالم
مواظب خودت باش

 

گمونم اگه جنگی تو چونگ جو بشه
این دفعه من باهاش میرم، نه خواهر؟

 

آره همینطوره

آه سویین، دیگه جنگی تو
چونگ جو درکار نخواهد بود

دیگه نمیتونی از چول وون بری

 

چی؟
...خواهر

بسه دیگه. این شوخیا
ممکنه باعث دلخوری بشن

 

تو ناجو جنگه. این که پیکنیک نیست

 

نگران نباش. من قبلاً تو ناجو به همراه

شوهرمون جنگیدم. میدون جنگ رو
به این خونه ی خَفه ترجیح میدم

 

خدای من! جدی میگی؟

همینطوره

واقعاً هیجان داره که رو یه اسب
با سرعت بری و شمشیر به دست باشی

 

مسخره است. بادِ جنوب شرقی؟

 

اگه "ژوگه لیانگ" بود شاید میتونست
(صدراعظم حکومت شو در طی دوره سه امپراطوری چین)

ولی این غیرممکنه

بله. اون باد شرقی رو احضار کرد
و ارتش "سائو سائو" رو به فنا داد

ولی واقع بینانه بخوایم
بگیم، این غیرممکنه

اگه کمکِ خدایان باشه
هیچ چیز غیرممکن نیست

 

این حرفا رو با امیدواری زیاد
میزنی ته پیونگ، واقعاً امیدی هست؟

 

من پیشنهاد میکنم که به درگاه
خدایان دعا کنیم

 

چیزی که تو میگی معنی نداره

 

درهرصورت که باید نیرو ها رو حرکت بدیم

 

دستورِ اعلیحضرته

ته پیونگ، نیونگ سان و شیک ریوم
نیرو ها رو بررسی کنین

بله ارباب

 

گوم پیل و سولهی هم برین
به پُست هایی که براتون تعیین شده

بله ارباب

امیدواریم بزودی ببینیمتون

این تجربه باعث میشه جنگجویان ماهرتری بشین

بزودی همدیگه رو میبینیم
مواظب باشین

مراقب باشین ارباب

 

بهترین تلاشتونو بکنین
خب دیگه بریم

 

شنیدم که شرایط خوبی برای جنگ نداریم

 

ژنرال وانگ مورداعتماد ترین
جنگجوی اعلیحضرته

 

اون موفق خواهد شد

همچین تعریفی از ژنرال وانگ، به
شان و مقام اعلیحضرت آسیب میزنه

این وظیفه ی یه جنگجو ــه که بجنگه و پیروز بشه

بله موافقم

این موضوع همیشه منو نگران میکنه

ژنرال وانگ شایسته ی تعریفایی
که ازش میشه، نیست

بالاخره یه بارم نظرمون یکیه محقق آجی ته

اجازه بدین در آینده برای صرف
چای دعوتتون کنم ارباب کانگ

 

ممنونم، خوشحال میشم محقق آجی ته

 

صدای باد رو میشنوی چوی اونگ
لابد بیرون خیلی سرده

 

بله اعلیحضرت

 

شنیدم مقامات دارن ژنرال وانگ رو همراهی میکنن

بله اعلیحضرت

 

ناراحتم که اون باید تو این زمستونِ سرد
بره به دریا

اون مرد خوبیه. اگه بهش بگم
بخاطر من

بپر تو آتیش، تردید نمیکنه
...اون برادرِ خوبیه

 

اعلیحضرت، مشاور میخوان
شما رو ببینن

 

مشاور؟ بفرستش تو -
بله اعلیحضرت -

 

اینجا چیکار میکنی مشاور؟

اومدم راجب چند تا موضوع
باهاتون حرف بزنم اعلیحضرت

جدی؟ بیا اول یه چای بنوشیم

 

مشکلی پیش اومده؟

نه. میخواستم باهاتون راجب
امور اصلی کشور مشورت کنم

 

ژنرال وانگ قبل از اینکه عازم ناجو بشه
میره به سونگ آک

تا نیرو ها رو آماده کنه

البته. ناوگان هم همونجاست

 

درسته. درحال حاضر، ژنرال وانگ
مسئول امور خارجیه

و من و آجی ته مسئول امور داخلی

درسته. بیا بنوشیم

بله

 

ولی تعویضِ اخیرِ مقامات
باعث بروز نگرانی شده

منظورت چیه؟

نصب مقاماتِ الآن برعهده ی آجی ته هستش

خب؟

اون تو همه ی ادارات حکومتی
بومی های چونگ جو رو گذاشته

وزارت ارتش، وزارت دادگستری
وزارت دارایی

افسران جدیدِ بومی چونگ جو همه جا هستن

 

یک گروه یا یه قبیله نباید تسلط کامل داشته باشه

...مخصوصاً آجی ته

ببین مشاور

بله اعلیحضرت

ظاهراً تو هم با آجی ته فرقی نداری

اونم یه بار اومد سراغم و شکایت کرد

 

که مقامات ازش اطاعت نمیکنن

برای همین ازم یه شمشیر سلطنتی
خواست تا قدرتش افزایش پیدا کنه

بله؟

منم بخاطر طمعش برای قدرت
توبیخ اش کردم و فرستادمش بره

 

اما من مخفیانه بهش کمک میکنم

 

چرا؟ چون اگه روحیه ش ضعیف شه
نمیتونه وظیفه اش رو انجام بده

 

موافق نیستی مشاور؟

 

...ولی اعلیحضرت

 

محقق آجی ته سخت کار میکنه

 

اما قابل اعتماد نیست

 

شما بهش اعتماد ندارین؟

نه فقط اون بلکه هیچکس قابل اعتماد نیست

اگه حواسم نباشه، هیشکی
وظیفه شو خوب انجام نمیده

البته به جز ژنرال وانگ

 

ولی اعلیحضرت، شما نباید به ژنرال وانگ هم متکی باشین

یارانش خیلی بهش احترام میذارن
و تعریف های

 

بی جا ازش میکنن و شما هم
اعتماد و توجه بیش از حد بهش دارین

این میتونه تبدیل به یه مشکل
احتمالی بشه مگراینکه جلوشو گرفت

 

هیچکس نباید مافوق قدرت شما باشه

 

ژنرال وانگ و آجی ته الآن
دارن به این حد میرسن

 

...خب تقریباً درسته

 

بله اعلیحضرت، باید جلوشونو بگیرین

هرچیز یا شخصی که قدرت شما
رو تضعیف میکنه، باید نابود بشه

 

من بخاطر وفاداری و نگرانی خالصانه ات
ازت ممنونم

ولی وفاداری کورکارانه ات هم اذیتم میکنه

 

اعلیحضرت

اینا نگرانی های بی اساس هستن

 

ژنرال وانگ قبل از اینکه عازم
ناجو بشه، داشت با التماس گریه میکرد

 

ازم خواهش میکرد که بهت اعتماد کنم

میگفت همه چی رو به تو
بسپرم و خودم استراحت کنم

 

ژنرال وانگ اینو گفت؟
حقیقت داره؟

 

آره. اما با این وجود تو
بازم بهش تهمت میزنی

اینجوری چطور میتونیم باهم سازش کنیم؟

 

من وفاداریت رو درک میکنم مشاور
هیچکس به اندازه ی تو به من وفادار نیست

 

ولی به جای اینکه همش نگاهِ جلو
کنی، به اطرافت هم نگاه کن
(به بقیه فرصت بده)

آجی ته رو بی خیال شو
و رو کارت تمرکز کن

مفهومه؟

 

اعلیحضرت منو ببخشید اما تعویض
مقامات تو همچین مواقعِ بحرانی ای، حیاتیه

یه انتخاب اشتباه میتونه ریشه و اساس
حکومت مون رو به خطر بندازه

گفتم بسه دیگه

اعلیحضرت

 

خدای من

یه ملاقات مخفیانه با ژنرال وانگ، علیاحضرت؟

بله مادر

اگه یکی میدیدش، چیکار میخواستی بکنی؟

کسی ندیدش، خودتونو نگران نکنین

...ولی علیاحضرت

...واقعاً ناامید شدم که اینقدر عوض شده

...هیشکی نیست که ازش کمک خواست

وانگ ها هیچ وقت به قول هاشون به ما عمل نکردن

 

ولی کسی دیگه ای نبود که
راجب این خطر باهاش صحبت کنم

خطر؟

چرا اینقدر مضطرب و هراسان اید علیاحضرت؟

 

من شاید ملکه باشم
ولی همسر نیستم

 

چیزی جز یه تشریفات برای وقایع خاص نیستم

من و اعلیحضرت خیلی وقت
پیش نسبت به هم غریبه شدیم

نباید همچین فکری بکنید علیاحضرت

ولی حقیقت داره. هرباری که اون
همسری داشته، مرگ هم همراش بوده

فکر میکنی ما جامون امنه
و مشکلی برامون پیش نمیاد؟ نخیرم

اگه الآن کاری نکنیم
همه مون میمیریم

 

بچه های بیچاره ام و خونواده ام

بس کنین علیاحضرت
میترسم یکی بشنوه

 

هیچ وقت فکر نمیکردم ژنرال
وانگ اینقدر سَرد باشه

 

اون خیلی عوض شده

 

بچه های بیچاره ام
سرِ آینده شون چی میاد؟

چرا اینقدر نگران شاهزاده ها هستین؟

اونا که چیزیشون نیست

اصلاً میدونی اونا کجان و چیکار میکنن؟

اونا مثل راهب دارن زندگی
میکنن نه شاهزاده

علیاحضرت

اونا نمیذارن من ببینمشون
برای همین به ندیمه ام

میگم که به جای من مراقب شون
باشه. تو به این میگی زندگی؟

 

شاهزاده ها، اعلیحضرت مایتریا بودا هستن که

که به این زمین اومدن تا همه ی
موجودات زنده رو نجات بدن و

بهشت ابدی روی زمین بسازن

 

بله استاد

 

حالا، هنوزم فکر میکنین اعلیحضرت
پدرِ شماست؟

نه ارباب

 

پس اون کیه؟

اون مایتریا بودای بزرگه

خیلی خوبه. دوتاتون باهوش هستین

 

ولی مطمئنم که دلتون برا والدین تون تنگ شده

 

بله همینطوره. من دلتنگ مادرم هستم

 

پدرتون چی؟

نه. منم دلتنگ مادرم هستم

 

این ذات انسانه که
دلش برای هم خون خودش تنگ بشه

ولی باید سعی کنین این
خواسته تونو کنار بذارین

در بازدید ماهانه ی بعدی، میبینیدش

 

حالا بیاین به عبادت بپردازیم
چشماتونو ببندین

 

دلم برای مادرم تنگ شده
من مادرمو میخوام استاد

 

خواهش میکنم شاهزاده
الآن وقتِ عبادته

ولی ما مادرمونو میخوایم استاد

 

اعلیحضرت، هوا سرده

شاید بهتر باشه درو ببندیم

 

حتماً زیادی نوشیدم
احساس گرمی میکنم

 

ژنرال وانگ باید بزودی برسه به سونگ آک

ممکنه یه روز دیگه هم طول بکشه

 

حرفامو با مشاور شنیدی؟

 

بله اعلیحضرت

 

حرفای آجی ته رو هم شنیدی

نظرت چیه؟

 

به نظرم حرفاتون به مشاور، مناسب بودن

 

منظورت کدوم حرفاست؟

کتاب "تعالیمِ بزرگ" میگه که

وقتی یه مَرد با قدرت
تنها میشه، محتاط خواهد بود

 

شما پدرِ همه هستین

اگه به یه طرف تکیه بدین
حکومت تعادلش رو از دست میده

 

واقعاً که سطح خوندنت بالاست

 

متشکرم اعلیحضرت

 

واقعاً که یه حکیم مقدس هستی
به کتاب خوندن ادامه بده

 

که حقایق هستی توشونه

 

بله اعلیحضرت
یادم میمونه

 

فقط اگه مشاور و آجی ته
با هم میساختن

و برادر گان هم باهاشون میشد
این کشور به اوج میرسید

کاش این ممکن بود

 

هیچ وقت این اتاق
به اندازه ی الآن کوچیک به نظر نمیومد

 

همه ی این افراد مورد عنایت شما واقع شدن قربان

آوردمشون اینجا تا یه نوشیدنی باهاتون بزنن

 

خوشحالم که اومدین
واقعاً شبِ سردیه

 

بله قربان

 

من تعداد زیادی از بومی های چونگ جو رو

برای چندین پُست حکومتی به
اعلیحضرت پیشنهاد دادم و ایشون هم

بدون تردید، همشونو قبول کردن

 

بله قربان

این نشون میده که ایشون
بهم اعتماد دارن

به عنوان یه تیم
باید سخت تر کار کنین

 

نگران نباشین، ما ناامیدتون نمیکنیم

ما هنوز در مقایسه با افرادِ
په سو ضعیف هستیم

صرفنظر از تغییرات حاصل شده
اونا هنوزم نصف مقامات رو تشکیل میدن

 

درسته قربان

و کسی که اونا رو هدایت
میکنه، ژنرال وانگ هستش

 

این چیزیه که ما نداریم
این اتحادِ قوی

 

بله قربان

 

مُهره های اصلی این کشور، مشاور
و نگهبانان سلطنتی هستن

هیچ اداره و وزارتی تو این دربار
نیست که تحت نفوذ اونا نباشه

ما باید اینجور قدرتی برای خودمون بسازیم

 

البته

 

قدرت که نباشه، مرگ همراهت میاد

مورد سوء استفاده قرار میگیری، رها
میشی و نهایتاً میمیری

 

بخاطر همین باید متحد بشیم و قدرت تشکیل بدیم
بخاطر همین من شما رو اینجا فراخوندم. مفهومه؟

بله

 

خب بیاین بنوشیم. بزودی پیشنهاد
یه اصلاحات جدیدی رو به اعلیحضرت میدم

 

اگه قبول کنن، باعث میشه که به
نگهبانان سلطنتی نفوذ پیدا کنیم

 

و قدرت مونو در وزارت ارتش افزایش بدیم

 

اما قبلش، شماها باید
خودتونو قوی تر کنین

بله

بزودی این دنیای ما خواهد شد
همه ش رو دارم تو ذهنم میبینم

تنها کاری که باید بکنین
اینه که مطیع دستوراتم باشین

 

بیاین بنوشیم

 

بله

 

شوهر، هوا خیلی سرده

آره، از وقتی چول وون رو ترک
کردیم، اینجوری بوده

با همچین باد و هوای سردی
میتونیم به سلامت کشتیرانی کنیم؟

 

این چند روز اخیر واقعاً سخت بودن برامون

 

گفتی که این جنگ، جنگِ سختی خواهد بود

آره. نمیدونم باید چیکار کرد

ولی الآن ما تو جونگ جو هستیم

و ناوگان تون کاملاً آماده ان و منتظر دستورن

 

آره ولی من نمیتونم دستوری بدم

بله؟

پیش بینی مون غلط از آب دراومد
هیچ راه حلی نداریم

یعنی هیچ استراتژی ای درکار نیست؟

 

درسته. واقعاً در شرایط بدی قرار دارم

 

شنیدم که دشمن خطِ غیرقابل نفوذی
رو درامتداد ساحل تشکیل داده

 

این درسته که اونا دوبرابر ما
نیرو و کشتی دارن؟

 

بله، طبق گزارش هایی که از ناجو رسیده، همینطوره

خب این به این معنی نیست که
ناجو کاملاً محاصره شده؟

درسته

با این وجود، ما دیگه اومدیم به جنگ

 

بهتر نیست به جای اینکه بمونیم
اینجا، پیشروی کنیم؟

البته. ولی ما بخاطر هوای بد
معطل شدیم

فرمانده ارشد کجاست؟ هنوز هیچی بهمون نگفته

 

ایشون فعلاً درگیری های زیادی دارن

 

از ایشون عجیبه. همیشه از قبل جزئیات دقیق
جنگ و استراتژی ای که میخوایم به کار ببریم رو میگفتن

ایشون هنوز آماده نیستن

راستش رو بخواین، فعلاً نمیتونیم به جنگ بریم

 

چی؟ وقتی که ناجو تحت محاصره ی
دشمنه، ما باید بشینیم و تماشا کنیم؟ واسه چی؟

 

همونطور که گفتم هنوز باید استراتژی ای بچینیم
که بشه باهاش بر دشمنی که دوبرابر ماست پیروز شد

 

بدون استراتژی که نمیشه جنگید

فرمانده بزودی دستورشون رو میدن

صبور باشین

 

ارباب

 

بیا تو

 

راه حلی پیدا کردین؟

داشتم با مغزم کلنجار میرفتم
ولی هیچی

دشمن میخواد با آتیش حمله کنه

ببین. باید اینجا فرود بیایم تا به نیروهامون
در ناجو ملحق شیم. ولی باد خلاف جهت ما میوَزه

 

بله، باد شمال غربیه
همینکه حمله با آتیش رو شروع کنن

باد، تیرهای آتشین رو حمل میکنه
و کشتی هامون میسوزن

 

واقعاً که رو اعصابه

من گرفتاری های زیادی داشتم
ولی این یکی واقعاً امیدی بهش نیست

اگه نریم به ناجو، ممکنه تصاحب بشه
از یه طرف امیدی به

پیروزی نیست
چیکار کنیم؟

 

ژنرال ها چندین بار راجبش بحث کردن

راه حلی هم پیدا کردن؟

 

متاسفانه خیر

 

چیکار کنیم؟

 

چقدر وقت داریم؟

 

ناجو تا یه مدت امنه

چطور؟

شاه کیون هوون منتظر شماست

اگه الآن حمله کنیم، فقط قدرت مون رو هدر دادیم
و اونا هم از جلو و هم از عقب با مقاومت روبرو میشن

اونا سعی میکنن شما رو بکشونن به تله
بهتون صدمه بزنن و بعد برن مشغول تصاحبِ ناجو بشن

 

منم همین فکرو میکنم

ما استراتژی شونو میدونیم ولی
...راهی برای شکستش نداریم

تنها امیدمون، جهت باد ــه
...باد جنوب شرقی

 

درسته ارباب

 

ولی، ته پیونگ

بله ارباب

ژوگه لیانگ...اون چجوری تونست باد درست کنه؟

چطور یه آدم میتونه از بهشت
باد احضار کنه؟

 

درست نمیگم؟

 

ولی تاریخ به وضوح نشون میده
که همچین اتفاقی افتاده

 

بله. ولی چجوری تونست اینکارو بکنه؟

 

واقعاً بخاطر دعاهاش بوده که
تونست باد رو احضار کنه؟

خب، بنظرم عامل ایجاد باد مهم نیست

 

چیزی که مهمه، اینه که ژوگه لیانگ
اون باد رو پیدا کرد

 

هیچکس نمیدونست اون باد از کجا اومده
ولی ژوگه لیانگ تونست ببینتش

 

منظورت چیه؟

سعی میکنم درست مثل ژوگه لیانگ
باد رو پیدا کنم

 

چی؟ ته پیونگ، تو؟

 

فکر میکنی میتونی؟

مطمئن نیستم ولی یه فکری دارم

 

فکر؟ چجوری؟ چجوری میتونی
باد رو احضار کنی؟

 

خب این یعنی ما یه امیدی داریم

من فنون نظامی رو بلدم ولی
زیاد از علم هواشناسی نمیدونم

کمی وقت بهم بدین

چقدر؟ چقدر لازم داری؟

 

چهار روز

 

چهار روز؟ واقعاً میتونی تو
چهار روز باد احضار کنی؟

نگفتم که باد احضار میکنم

بلکه سعی میکنم نظریه ی
ژوگه لیانگ رو ثابت کنم

...چهار روز

 

باید بگم که تا حالا تو یه عملیات نظامی
من شراب نخوردم

 

فرمانده اجازه شو بهمون داده

خب این عجیب نیست؟

مگه تو چهار روز قراره چی بشه
که اون موقع حرکت میکنیم؟

آره، به نظرم یه خبرایی ــه

چاره ای جز صبرکردن نداریم

 

امروز چه هوای خوبی داریم

...آره. بعد از همچین شرایطی

 

این جنگ واقعاً برام گیج کننده است

آره، ولی زیاد خودتو درگیر نکن
همسر

بله شوهر

 

دو روز دیگه حرکت میکنیم و به محض رسیدنمون

درگیر جنگِ بزرگی با باکجه میشیم

جدی؟

نظر خودم بود که بهم ملحق شی
ولی به نظرم امن نیست

منظورت چیه؟

 

این یه جنگ بزرگ با تلفات شدید
برای هردو طرف خواهد بود

 

میخوام یه کشتی کوچیکتر
برداری و از یه طریق یه راه

 

امن به ناجو بری

 

شوهر، ما تو جنگِ قبلی در ناجو باهم جنگیدیم
و پیروز شدیم. چرا باید منو بفرستی برم؟

لطفاً کاری که میگم رو بکن
این جنگ خیلی

بزرگتر و خطرناک تر از اون چیزیه که انتظار داشتیم

 

ذهنم پر از سواله. حداقل بهم
نمیگی چه خبره؟

 

ما دنبال باد جنوب شرقی ای
هستیم که زمانی ژوگه لیانگ احضار کرد

 

به محض اینکه بهش دست یافتیم
حرکت میکنیم

چطور یه مَرد میتونه باد احضار کنه؟

 

لطفاً دیگه سوال نپرس

و کاری که میگم رو بکن
قایقت آماده است

شوهر

کارای زیادی هست که باید اونجا
انجام بدی. عجله کن همسر

 

چی؟ ارتش ژنرال وانگ هنوز تو جونگ جو ــه؟

 

بله اعلیحضرت. مطمئنم یه دلیلی داره

دلیل؟

آره، اوضاع جوی خیلی بد بوده

بله

 

طبق گزارشات، جنگجویان مشغول شراب خوردن و

بازی های تخته ای شدن و
ظاهراً جنگ رو نادیده گرفتن

 

مگه میشه بابا؟

برادرم وانگ گان مشغول شراب خوردن
و بازی شده؟

 

خودِ ژنرال وانگ گان نه
بلکه مبارزینش

 

این حتماً یه دلیل خوبی داره

شاید این جزوی از استراتژی شون
برای گول زدن دشمن ــه

ممکنه. ولی بازم چیزِ عجیبیه

 

بازم تحقیق میکنم

 

نیازی نیست

وانگ گان یه جنگجوی بی همتاست
که سابقه ی درخشانی داره

اون رفته بجنگه، نیازی نیست ما دخالت کنیم

 

ولش کنین. خودش میدونه داره چیکار میکنه

 

چه جالب

برام سواله ایندفعه میخواد چیکار کنه

 

چی؟

 

الآن گفتی که یه باد جنوب شرقی دیدی؟

 

بله ارباب

کیِ، کجا؟

خب توضیحش مشکله

 

درهرصورت، حالا میتونیم
ناوگان رو حرکت بدیم

حرکت کنیم؟

بله ارباب و لطفاً رو عرشه یه محراب برام بسازین

باید به درگاه خدایان برای باد دعا کنم

 

برای باد دعا کنی؟ تو؟

 

بله. من یه باد جنوب شرقی دیدم
حالا باید احضارش کنم

باید همراهِ من چیزی قربانی کنین ارباب

این نیازمندِ دعای همه ی ماهاست

 

دعا...دعا برای باد؟

بله

محراب رو ببندید که کسی مزاحم نشه
و یه لباس برام آماده کنین

 

یه بادِ جنوب شرقی دقیقاً هفت روز
دیگه به مدت 2 الی 4 ساعت میوَزه

 

اون موقع است که ما باید حمله کنیم
و اهرم فشارمون رو به دست بیاریم

 

از کجا مطمئنی که باد میاد؟

میاد. نذارید این فرصت از دست بره

 

باد جنوب شرقی...باد احضار کنیم؟

 

بله، اگه الآن حرکت کنیم، روز
چهارم به دشمن میرسیم

لنگر رو بندازین و برای چهار روز
دیگه اش، وقت بخرین

من و شما به درگاه خدایان دعا و یه باد احضار میکنیم

 

ته پیونگ، مطمئنی که باد جنوب شرقی ای درکاره؟

بهم اعتماد کنین ارباب
بیاین حرکت کنیم

 

خیلی خب

 

فرمانده چون، به ژنرال ها بگو

که میخوایم حرکت کنیم
طبل ها رو به صدا دربیارین

 

ناوگان رو حرکت میدیم

سریعاً به ژنرال ها خبر بده

بله فرمانده

 

اعلیحضرت
اعلیحضرت

حرکت کردن

چی؟ ناوگان وانگ گان
بالاخره حرکت کرده؟

بله اعلیحضرت

و همونطور که انتظار داشتیم
دارن به سمت آپهه میرن

 

بالاخره دارن میان تو لونه ی شیر

 

آره مگه چاره ای هم دارن؟

بدون جنگ که نمیان ناجو رو تحویل بدن
آره باید بیان! باید

...ولی اعلیحضرت

بله معاون

وانگ گان مطمئناً از نقشه ی
حمله با آتش مون خبر داره

 

خب؟

اما با این وجود بازم حرکت کردن
حتماً راهی برای اقدام متقابل پیدا کردن

چجور اقدامی مثلاً؟

اونا راه افتادن چون نمیتونن
سقوط ناجو رو تماشا کنن

ماهی داره میاد تو تور
همه چی داره طبق نقشه پیش میره

چقدر نیرو دارن؟

صد کشتی جنگی و 3 هزار سرباز

 

چه رقت انگیز. اینکه نصفِ ارتش ماست

این یه جنگِ بیخود میشه
آماده بشین

 

اول نیروی دریایی وانگ گان رو نابود میکنیم
بعد میریم سمت قلعه ی گئوم سونگ

 

ما این جنگو از الآن بُردیم

هم قدرت مون بیشتره، هم جهت باد به نفع ماست

اینبار هیچ راهی نیست که بتونن
شکست مون بدن

 

درست میگم افراد؟ -
بله اعلیحضرت -

!اعلیحضرت

 

اعلیحضرت، گزارشی از نیرو های
گشتِ دریا رسیده

بگو چی شده

ناوگان دشمن از حرکت رو متوقف کرده
و وسط دریا لنگر انداخته

 

چی؟

 

حتماً متوجه قدرتِ بیشتر ارتش مون شدن
و ترسیده ان

 

بخاطر این نیست اعلیحضرت

چی میگی؟ پس بخاطر چیه

دارن وسطِ دریا چیزی قربانی میکنن

 

قربانی میکنن؟ یعنی چی؟ آماده ی جنگ
نشدن و به جاش دارن قربانی میکنن؟

 

...قربانی؟ قربانی

 

!خورشید، ماه و پادشاهِ اژدهای دریا

 

ابر ها را فرا بخوانید و به ما باد بدهید

ما ارتش شما هستیم که برای حفظ درستی
و رستگاری دنیا به پا خواستیم

به ما بادی بدهید، ای خدایان بهشت
!به ما بادی عطا کنید

 

به ما بادی عطا کنید
ای خدایان بهشت